سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
یادگار انقلاب
انقلاب اسلامی
لینک دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :26
کل بازدید :122454
تعداد کل یاد داشت ها : 134
آخرین بازدید : 103/2/6    ساعت : 9:2 ص
درباره
استاد ربیع صادقی[0]

کارشناس ارشدعلوم قرآن و حدیث تدبیر,عدالت,آزادی را سرلوحه خویش قرار داده ام با خدای متعال عهد بسته ام در راه خدمت به ملت ایران اسلامی شهیدوار جان خویش را در طبق اخلاص بگزارم و بگویم خدایا تو شاهد باش.
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
امکانات دیگر
استاد ربیع صادقی

پاداش منحصر به فرد صبر در برابر مصائب در قیامت

صبر در برابر مصائب، در قیامت، ثواب و پاداش فراوانی دارد. قرآن کریم، اجر چنین صبری را بی‌اندازه و بی‌حساب می‌داند:   

«إِنَما یُوَفَى الصَابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»؛ در فرهنگ قرآن و عترت، هر عمل نیک و هر کار خیری، پاداش مشخص و معین دارد، اما بر اساس این آیه شریفه، در قیامت، پاداش صبر و استقامت صابرین، بدون اندازه‌گیری و بی حد و حصر است و به غیر از خداوند، کسی از میزان آن اطلاع ندارد.

در روایتی آمده است که رسول خدا (ص) فرمودند: در روز قیامت، هنگامی که دفترها گشوده می‌شود و ترازوهای حساب و کتاب را می‌آورند، براى اهل بلا و گرفتارى، ترازویى نصب نمى‏گردد و دفترى برای آنان گشوده نمى‏شود، سپس آیه «إِنَما یُوَفَى الصَابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» را قرائت فرمودند.

بر اساس روایت دیگری، اگر انسان حاجتمند، برای رفع گرفتاری خود دعا کند و استجابت دعای او به مصلحت نباشد، خداوند در قیامت از او عذرخواهى مى‏کند و مى‏فرماید: اگر دعاى تو مستجاب نشد، مصلحت نبود و علت آن را براى او روشن مى‏کند و به گونه‏اى براى او جبران مى‏نماید که آن بنده مى‏گوید اى کاش هیچ یک از دعاهایم در دنیا مستجاب نشده بود. یعنی آرزو می‌کند و می‌گوید: ای کاش بیش از این بلا و مصیبت می‌دیدم تا اکنون از پاداش بیشتری برخوردار شوم.

در واقع، در روزی که پرده‌ها کنار می‌رود، بندگان با آشکار شدن امور مخفی و پنهانی، توجه پیدا می‌کنند که مصیبت آنان در دنیا، چه مصلحت عجیبی داشته و آنان هوشیار نبوده‌اند: «لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ». اگر صابر در مصیبت خدادادی، ثواب بهشت نداشت و اگر درود خداوند شامل حال او نمی‌شد، ولی فقط عذرخواهی خداوند نصیب او می‌شد، کافی بود که انسان در برابر این‌گونه مصائب و بلایا، صبوری پیشه کند و شکیبا باشد؛ زیرا چنین پاداشی بی‌نظیر است و انصافاً در قیامت و در روزی که پرده‌ها کنار می‌رود، شیرین‌ترین پاداش است.‌

دو حکایت از پاداش دنیوی صبر در مصائب

پاداش صبر در مصائب و گرفتاری‌ها، منحصر به قیامت نیست، بلکه در همین دنیا هم پاداش دارد و خداوند متعال از راه دیگری و از راهی که بنده گمان نمی‌برد، جبران گرفتاری و مصیبت او را می‌کند. مثلاً کسی که فرزند خود را از دست می‌دهد، به موفقیت یا پیشرفت معنوی یا مادی دیگری دست می‌یابد و موانع نیل به اهداف بزرگ، از سر راه او برداشته می‌شود.

حکایت اول: یکی از یاران رسول گرامی(ص)  طفلی بیمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گریه کرد، ولى وقتى متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آماده پذیرایى از شوهر کرد و مثل همیشه با چهره‌اى متبسم با همسرش روبرو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب که مرد براى نماز صبح به مسجد مى‌رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر کسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب کند، آیا آن را پس مى دهى یا نه؟ جواب داد: آرى پس مى‌دهم. آنگاه زن ادامه داد: خداوند امانتى به ما داده بود و دیروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاک بسپاریم. آن مرد به مسجد رفت و پیامبر اکرم (ص) که گویا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارک باد دیشب تو». پس از مدتی آن زن صبور که همان شب باردار شده بود، فرزند دیگری به دنیا آورد که در تاریخ می‌خوانیم خود او و فرزندانش بسیار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بوده‌اند.

حکایت دوم: هنگامی که به حضرت امام راحل خبر رسید که فرزند ایشان، آقا مصطفی خمینی(ره) از دنیا رفته است، فرمودند: «مرگ مصطفی، از الطاف خفیه خداست». طولی نکشید که در اثر صبر و شکیبایی حضرت امام، آن لطف خفی، مبدل به لطف جلی شد و چند ماه بعد، پروردگار عالم، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را به حضرت امام و به مردم مسلمان ایران عطا فرمود. 

برخورداری از نفس مطمئنه در پرتو صبر در مصائب

وقتی انسان در برابر مصائب و مشکلات، صابر باشد و مقدرات الهی را بر وفق حکمت و مصلحت بداند، اطمینان قلبی پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، کسى که وظیفه خود را به خوبی انجام ‏دهد و در تلاش و کوشش و به کارگیری عقل و تدبیر، کوتاهی نورزد، هنگام مواجهه با مصیبت، عقل و دل او گواهى مى‏دهد که آنچه خداوند حکیم تقدیر کرده است، صد در صد حکیمانه و به مصلحت است. چنین کسی از آن جهت که اولاً در انجام وظیفه کوتاهی نکرده و ثانیاً در ابتلا به مصیبت صبوری پیشه کرده و جزع و فزع نکرده است، به «آرامش درونى» یا «نفس مطمئنه» دست مى‏یابد. به این معنا که زندگی او هرچند سرشار از مصیبت و گرفتاری است، اما غم و غصه نسبت به گذشته و دغدغه و نگرانی برای آینده، نخواهد داشت. در این صورت، بهشت نیز برای او کوچک است و لایق مقام عنداللهی است: «یَا أَیَتُهَا النَفْسُ الْمُطْمَئِنَةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَ ادْخُلِی جَنَتِی».

خداوند می‌فرماید: ای کسی که نفس مطمئنه پیدا کرده‌ای! یعنی ای کسی که در ابتلائات شکیبا بوده‌ای! بیا بیا،‌ نزد من بیا که بهشت برای تو کوچک است؛ جایگاه تو در مرتبه‌ای والاتر از بهشت، نزد من و نزد بندگان من، یعنی معصومین علیهم‌السلام است.

مقام تسلیم و رضا، حاصل شکیبایی در ابتلائات

اگر انسان در انجام واجبات و اجتناب از گناه و در ارتباط با خدا، کوشا باشد و در ابتلائات زندگی خود را نبازد، به مقامات والای معنوی و عرفانی دست می‌یابد. ولی متأسفانه نوع بشر، در مصائب و شدائد و یا در خوشی‌ها و هنگام وفور نعمت ظاهری، خود را می‌بازد:

«إِنَ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَهُ الشَرُ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛ این انسان معمولاً خودش را می‌بازد و سبک‌سری می‌کند. اگر نعمتی برای او جلو بیاید، به جای شکر‌گزاری، مغرور می‌شود و اگر مصیبتی پیش‌آید، خودش را گم می‌کند.

اما اگر کسی بتواند در حوادث ناگوار و مصائب زندگی صبور باشد و خود را گم نکند و به عبارت دیگر، اگر کسی بتواند در برابر تقدیر الهی، تسلیم باشد و چون و چرا و جزع و فزع نکند، و بالاتر از تسلیم، اگر کسی بتواند راضی به حکمت و مصلحت خداوند باشد، در اثر تمرین و ممارست در صبوری و تسلیم و رضا، به مقام عرفانی و بی‌نظیر «تسلیم و رضا» دست خواهد یافت. وقتی چنین شد، هرچه از جانب دوست به او برسد، براى او نیکو جلوه می‌کند:

یکى درد و یکى درمان پسندد/ یکی وصل و یکى هجران پسندد

 من از درمان و درد و وصل و هجران/ پسندم آنچه را جانان پسندد

امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) در بالاترین مراتب تسلیم و رضا قرار داشتند و در واقع در برابر مقدرات الهى، تسلیم و راضی به رضای الهی بودند. همان‌طور که قبلاً نیز بیان شد، امام حسین(ع) قبل از شهادت و در اوج مصیبت می‌فرمایند: «رِضَى اللَهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ»؛ حضرت زینب نیز در مجلس ابن زیاد، علی‌رغم تنهائى در برابر آن همه دشمن، به خداوند توکل کرده و با جرأت و شهامتِ همراه با اطمینان قلبی و رضایت از مقدرات الهی فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَا جَمِیلًا».

رفتار درس‌آموز آن بزرگواران، در واقع همان معنای مجسم آیه شریفه قرآن کریم است که می‌فرماید:

«وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَة الَی اللهِ و هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِاسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی وَالَی الله عاقِبَةُ الامُورِ»؛ آنکه در برابر قانون خدا روح تعبد دارد و در برابر قرآن و روایات اهل‏بیت(ع) صددرصد تسلیم است، به ریسمانى که از طرف خداست، چنگ زده است و عاقبت نیکو و خیر کار او در دست خداوند متعال است.

این مقامات معنوی بسیار عجیب و آثار و برکات آن در دنیا و آخرت، شگفت‌آور است، اما باید توجه داشت که اگر کسی حتی نتواند تصور کند چنین مقاماتی وجود دارد، نباید منکر آن شود. استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) می‌گفتند: اگر نمی‌فهمی که بزرگان چه می‌گویند، لاأقل منکر نشو و در مورد حرف آنان، ساکت باش.

یکی از معانی مقام تسلیم و رضا نیز همین است که اگر انسان نتواند به مراتب بالایی دست یابد، بداند که چنین مقام‌های بلندی در دنیا و آخرت برای انسان وجود دارد. به راستی نیز کسی که خود به چنین مقاماتی نرسد، نمی‌تواند حقیقت آن را درک کند.

تسلیم محض حضرت ابراهیم(ع) در برابر  تقدیر الهی

صبر و شکیبایی در مصائب و تسلیم در برابر مقدرات الهی، انسان را به مقامی می‌رساند که حاضر است همه چیز را فدای خداوند متعال کند. حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» مصداق بارز دست‌یابی به این مقام است. قرآن کریم پس از بیان ابتلائات گوناگون برای حضرت ابراهیم و موفقیت ایشان در صبر و شکیبایی و تسلیم، می‌فرماید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ الْعالَمینَ».

حضرت ابراهیم(ع) صد در صد تسلیم اوامر الهی بود. قرآن کریم با بیان داستان ذبح حضرت اسماعیل و سربلندی حضرت ابراهیم در امتحان الهی، آن پیامبر را نمونه یک انسان مسلم معرفی می‌کند.

حضرت ابراهیم اولادی نداشت و هنگام پیری خداوند متعال، حضرت اسماعیل را به ایشان عطا کرد. پس از چند سال که اسماعیل هنوز کودک خردسالی بود، خداوند متعال به حضرت ابراهیم وحی کرد که این بچه و مادرش را به سرزمین خشک و بی‌آب و علف مکه ببر و در آنجا بگذار و برگرد. ابراهیم(ع) نیز که تجسم تسلیم عملی بود، به فرمان الهی عمل کرد. وقتی خواست زن و فرزند را تنها بگذارد، هاجر گفت: ما را به چه کسی می‌سپاری؟ حضرت ابراهیم پاسخ داد: به خداوند می‌سپارم. همین مقام تسلیم و رضا، باعث شد اوضاع به خوبی تغییر کند. به برکت تلاش این مادر و فرزند، چشمه زمزم پدیدار شد و مردم به سوی این سرزمین آمدند. پس از گذشت چند سال،‌ به حضرت ابراهیم دستور داده شد که به مکه برود و در آنجا با کمک اسماعیل که اینک جوان رشیدی شده بود، خانه کعبه را بسازد. البته خانه کعبه از زمان حضرت آدم«علیه‌السلام» به صورت اتاقکی موجود بود. حضرت ابراهیم آن اتاقک را خراب کرده و خانه کعبه را به شکل فعلی بنا کردند.

پس از ساخت کعبه، خطاب شد که حج به‌جا آورید. حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و هاجر حج به‌جا آوردند. موقع قربانی، به حضرت ابراهیم خطاب شد که باید فرزندت را به عنوان قربانی در راه خدا، ذبح کنی!

وقتی به حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» وحی شد که باید فرزندت را قربانی کنی، حضرت ابراهیم به اسماعیل گفت:

«یا بُنَیَ إِنِی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏»

حضرت اسماعیل(ع) نیز پاسخ داد:

«یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَهُ مِنَ الصَابِرینَ»

در روایات آمده است به حضرت هاجر نیز خبر دادند و او گفت: «در مقابل امر خدا و در مقابل عمل پیامبر خدا تسلیم هستم.»

وقتی حضرت ابراهیم(ع) به همراه اسماعیل به قربان‌گاه می‌رفتند، شیطان شروع به وسوسه کرد و رمی جمرات، حاصل و نماد مبارزه ابراهیم با وسوسه‌های شیطان است. شیطان وقتی دید از جانب ابراهیم راه به جایی نمی‌برد، به سوی هاجر رفت. هاجر نیز مانند شوهرش تسلیم محض اوامر الهی بود و به شیطان و وسوسه‌های او توجهی نکرد. وقتی ابراهیم به محل قربانی رسید، دست و پای اسماعیل را بست و کارد را تیز کرد. وقتی کارد را کشید، اثری نگذاشت و جبرئیل نازل شد و به او آفرین گفت: «قَدْ صَدَقْتَ الرُؤْیا»؛ سپس گوسفندی را برای ذبح آورد.

پس از موفقیت در این امتحان و امتحانات سخت دیگر، که نشان از مقام رضا و تسلیم دارد، حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» به مقام امامت می‌رسند: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَهُنَ قالَ إِنِی جاعِلُکَ لِلنَاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِیَتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَالِمینَ».

باور به وجود حکمت الهی، رمز تسلیم و رضا

یکی از درس‌های مهم زندگانی حضرت ابراهیم«علیه‌السلام»، آن است که باور قلبی نسبت به این حقیقت که: «هرچه در جهان رخ مى‏دهد، دارای مصلحت تامه ملزمه و از روى حکمت است»، انسان را به مقام تسلیم و رضا می‌رساند.

بر این اساس، اگر کسی در رخدادی حکمت مقدرات الهی را ندانست یا نفهمید، نباید به این بهانه از تسلیم در برابر آن سر باز زند.

اگر انسان بتواند در ابتلائات و مصائب، باور قلبی داشته باشد که آن بلا یا گرفتاری، بر وفق حکمت و به مصلحت اوست، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است. چنان‌که اگر به چنین باوری نرسد و نتواند در برابر ابتلائات الهی تسلیم و راضی باشد، هم در دنیا و هم در آخرت بسیار ضرر می‌کند؛ زیرا در دنیا گرفتار بلا و مصیبت شده و زندگی خود را با سختی می‌گذراند و در آخرت نیز اجر و پاداشی نمی‌برد.

حکایت حاج عبدالزهرا

شخصی به نام حاج عبدالزهرا در نجف زندگی می‌کرد. ایشان گرچه به تجارت مشغول بود و تحصیلات چندانی نداشت، اما از تقوا، صداقت و صفای باطنی مخصوصاً در محبت به اهل بیت(ع) برخوردار بود و از این جهت معلم اخلاق و الگوی جوانان شده بود. یکی از بزرگان از قول حاج عبدالزهرا نقل می‌کرد: بعدازظهر روزی، هوای نجف بسیار گرم بود؛ لذا فرشی در وسط خانه زیر درخت خرما انداختم و نشستم و مرتب این ذکر را از دل می‌گفتم: «الحمدلله رب العالمین، الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک». ناگهان یک کندوی زنبور از بالای درخت روی سرم افتاد و زنبورها مرا گزیدند. به قدری گزیدگی زیاد بود که مجبور شدم به درمانگاه بروم. در راه رفتن به درمانگاه، یکباره تصادف کردم و دست و پایم شکست. با وجود همه این اتفاقات، هنگام درد کشیدن باز از اعماق وجود می‌گفتم: «الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک». هنگامی که به درمانگاه رسیدم، گفتند: چون دست و پایت شکسته، باید همین الان عمل جراحی صورت گیرد و چون وضعیت شما خطرناک است و در حال حاضر، در بیمارستان داروی بیهوشی نداریم، باید بدون بی‌هوشی به اتاق عمل بروید.

حاج عبدالزهرا گفته بود: وقتی زیر چاقوی جراحی رفتم و می‌خواستم بگویم: «الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک»، آن گاه دیدم که این ذکر، صرفاً از زبان جاری می‌شود و از دل بر‌نمی‌خیزد.

در بسیاری از اوقات، انسان با زبانش شکر نعمت می‌کند یا رضایت خود را از مقدرات الهی اعلام می‌دارد، اما این بیان، برخاسته از دل نیست. گاهی نیز در هنگام نزول نعمت با دل و زبان می‌گوید: «الحمدلله رب العالمین»، اما اگر ابتلائات و مصائب و الطاف خفیه باشد، زبان ممکن است بگوید، اما دل به واقع چنین اعترافی نمی‌کند. این عمل، مرتبه‌ای از مراتب نفاق است؛ یعنی چیزی که دل نمی‌گوید، زبان می‌گوید، در حالی که صفا و صداقت اقتضا می‌کند دل و زبان هماهنگ باشند.

تسلیم و رضا، مانع سقوط

انسان باید برای رسیدن به مقام تسلیم و رضا، در همه‌حال؛ چه هنگام برخورداری از نعمت و چه هنگام نزول بلا و نقمت، شاکر باشد. اهل معرفت، ابتلائات را الطاف خفیه می‌دانند و الطاف خفیه را ارزشمندتر و کاربردی‌تر از الطاف جلیه می‌شمرند. چنین کسانی، از صبر و استقامت در الطاف خفیه، بهره‌برداری معنوی کرده، با نیل به مقام تسلیم و رضا، از سقوط و انحراف خود جلوگیری می‌کنند. اگر شیطان انسی و جنی پشت به پشت هم بخواهند برای این افراد لغزشی ایجاد کنند، نمی‌توانند. قرآن کریم می‌فرماید:

شیاطین انسی و جنی کسانی را وسوسه و منحرف می‌کنند که زیر پرچم الهی نباشند و به مقام رضا و تسلیم نرسیده باشند؛ و الا ‌کسی که به مقام رضا و تسلیم رسیده، زندگی او سراسر الهی است و شیاطین در آن نقشی ندارند.

وقتی انسانی به چنین مقامی برسد، نظیر امیرالمؤمنین(ع)، در مناجات خود با خداوند، پاسخ الهی را می‌شنود و این گفتگو، برای او از دنیا و آنچه در آن است، ارزشمندتر است.

مناجات شعبانیه امیرالمؤمنین(ع)، یکی از مناجات‌های بسیار ارزشمند است که همه ائمه طاهرین(ع) آن را می‌خوانده‌اند. در این مناجات، امیرالمؤمنین(ع) از خداوند مقامی را می‌طلبند که انقطاع الی الله در آن به کمال برسد و هیچ کس و هیچ چیزی در دل نباشد. آن حضرت در مناجات خود زمزمه می‌کنند: خداوندا، به من حالتی عطا فرما که علاوه بر آنکه من با تو مناجات می‌کنم، تو هم با من حرف بزنی و مناجات کنی.

«إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَقَةً بِعِزِ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ بِجَلَالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِراً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا».

جنگ تحمیلی، نمادی از تسلیم و رضا

صبورى مردم ایران در هشت سال جنگ‏ تحمیلى‏ و تسلیم و رضایت آنان مثال زدنى است. اگر صبر و استقامت جوانان این کشور و خانواده‏هاى آنان نبود، اکنون بیگانگان در ایران حکومت مى‏کردند. انصافاً صبر و استقامت، در آن دوران سخت بود، اما جنگ نشان داد افرادی هستند که مقام تسلیم و رضا دارند.

هر یک از شهداء، به دنیا و آن چه در دنیاست می‌ارزیدند اما شهید شدند تا این نظام باقى بماند. جانبازان عزیز که اکنون زنده هستند، ولى هر روز آنان یک شهادت است، با ایثار خود نگذاشتند این کشور به دست بیگانگان بیفتد. همچنین خانواده شهدا و جانبازان، که گاهی مادری حتی فرزند شهید خود را غسل می‌داد و در مدت جنگ و پس از آن، صبر و استقامت بى نظیرى از خود نشان داده‏اند، همه اینها مصادیقی از تسلیم و رضا در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود و قطعاً چنین افرادی در دنیا و آخرت از پاداش بی‌نظیر الهی بهره‌مند خواهند شد.

هشت سال دفاع مقدس مردم ایران، گوشه‌هایی از تسلیم و رضا را نشان داد و به قول حضرت امام(ره)، یک تحولی در مردم ایجاد کرد. اما متأسفانه دنیا، فساد اخلاقی و اهمیت ندادن به معنویات، این حالات را کم کم ضعیف کرد و اکنون جامعه ما از این حقایق بسیار دور افتاده ‌است

ادامه مطلب...


      

چرا از بین 124000 پیامبر فقط یک تن شهید شده و همگی به مرگ طبیعی فوت شده اند؟ و امامان(غیر از امام عصر(عج)) همگی به شهادت رسیدند؟

باید گفت که این سخن درست نیست که از پیامبران یک تن فقط به شهادت رسیده اند بلکه باید گفت جمع زیادی از پیامبران به شهادت رسیده اند، شاهدبر این مطلب:
الف)آیات، از جمله:آیه 61 سوره بقره:
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ
«این به خاطر آن بود که آنها آیات الهى را انکار مى‏کردند و پیامبران را بناحق مى‏کشتند»
از آیه فوق استفاده مى‏شود که بنی اسرائیل، به دو جهت گرفتار خوارى و ذلت شدند:
یکى براى کفر و سرپیچى از دستورات خدا، و انحراف از توحید به سوى شرک.
دیگر اینکه مردان حق و فرستادگان خدا را مى‏کشتند، ( توجه داشته باشید که آی ه در مورد کشتن انبیا به صورت جمع می باشد) این سنگدلى و قساوت و بى اعتنایى به قوانین الهى، بلکه تمام قوانین انسانى که حتى امروز نیز به روشنى در میان گروهى از یهود ادامه دارد، مایه آن ذلت و بدبختى شد.
ب )روایاتی دلالت دارد که قوم بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب 70 پیامبر را به قتل می رساندند، در یکی از این روایات می خوانیم « ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ، بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیاً، (بحارالاوار ، محمد باقر مجلسی، بیروت ، موسسه الوفا، ج 44 ص 364، باب 37) بنی اسرائیل این گونه بودند که بین فاصله طلوع صبح تا طلوع آفتاب هفتاد نفر از پیامبران را به قتل (شهادت) می رساندند»
کانوا یقتلون می رساند که این عمل سیره مستمره آنها بوده و مدتی بر این کار مداومت داشتند. این روایت و امثال ان نشان ( همان ج 11 ص 52) می دهد که صدها نبی توسط بنی اسرائیل به شهادت رسیدند و سر بریده شدند. در رابطه با پیامبر اکرم (ص)نیز نقل شده که توسط زن یهودیه ای مسموم گردید( ر. ک انوار االبهیه، شیخ عباس قمی ، ص 17 و 16 کهل البهر ، ص 192 ، سوگنامه آل محمد ، ص 18

اما در مورد علت شهادت امامان می توان گفت:
ضمن یادآوری زنده بودن و حضور روحانی و غیبت فیزیکی امام عصر(ع)،در خصوص علت به شهادت رسیدن سایر ائمه خاطر نشان می سازیم که علل و عوامل مختلفی در این مسأله دخیل بوده است از جمله:
1. روحیه استبدادگری، خفقان، ستمگری حکام و سلاطین و زورمندان و قدرت های حاکم بر کشورها و مبارزه ائمه(ع) براساس فرمان الهی و نیز به مقتضای فطرت و سرشت پاک انسانی که ظلم ستیز است.
2. هوا پرستی و غرائز نفسانی طغیانگر و شهوت پرست قدرتمندان و سرمایه داران و حکام و مبارزه ائمه(ع) با این روحیه و رفتار.
3. دفاع ائمه از محرومین و بسیج آنها برای احقاق حق خود.
4. دعوت ائمه به پاکسازی جامعه و رعایت عدالت و عفت و پاکدامنی نقطه مقابل آنچه که هدف و منش و مشی حکام و سلاطین بود.
5. محبوبیت ائمه به واسطه روحیه لطیف، رفتار الهی و انسانی داشتن در حالی که حکام به واسطه بی رحمی، ظلم و شقاوت منفور در بین مردم بودند و این تقابل آنها را به انتقام گیری دعوت می گردد خصوصا این که با محبوبیت امام، قدرت طلبی آنها به خطر می افتاد.باتشکرربیع صادقی استادمعارف اسلامی دانشگاه لرستان




      

علل وعوامل ناشناخته بودن قرآن

آنچه مسلم است مهجوریت قرآن در سوره فرقان بیان شده است و پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه وآله وسلم)ازامت خویش به درگاه خداوند شکوه می‌کند. اما آنچه درابتدا ذکرشد مواردی از توجه ظاهری مردم به قرآن است و قبل ازهر چیز باید بدانیم هدف ازنزول این کتاب آسمانی چیست؟ وخدای متعال با فرو فرستادن آن به دنبال کدام مقصد است؟

 

دراین نوشتارعوامل و پیامدهای مبهم بودن ومهجوریت درمیان مسلمانان مورد بررسی قرار می گیرد.و موضوع بحث شامل علل و نتایج نافرمانی غفلت و فراموشی وعدم تاثیرقرآن ازسوی مسلمانان می‌شود ازاینرو موضع گیری های کافران و مشرکان و مخالفان قرآن مورد بحث قرارنمی گیرد.بدیهی است بحث از راه های مهجوریت زدایی از قرآن نیز ازمباحثی است که پرداختن به آن ضرورت دارد ولی به جهت رعایت اختصار از طرح آن در این مقاله خودداری می‌کنیم.

عوامل مهجوریت قرآن
تلاش برای جدا کردن اهل بیت(ع) از قرآن مطابق حدیث شریف ثقلین،قرآن وعترت پیامبر (ص) دو ودیعه الهی و دو گوهر گرانبهای به جای مانده از رسول خدا(ص)هستند که مایه سعادت انسان ها و جوامع بشری محسوب می شوند.

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیه‌الهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنی‌انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما

جدایی ناپذیری ثقلین بدین معنا نیست که امام همواره مصحفی را به همراه خود داشته باشد،بلکه به معنای عدم انفکاک امامت و وحی قرآنی از یکدیگراست.
امامان مبین ومفسر قرآن کریم و شارح جزئیات و تفاصیل و نحوه اجرای کلیات آن هستند و قرآن نیز انسان ها را به‌عنوان معصومین(ع) ارجاع و به سنت آنها بها می دهد.

اگر پیامبر(ص) در حدیث ثقلین از جدایی ناپذیری ثقلین سخن نمی گفت جای توهم بود که تمسک به هر یک،به تنهایی برای هدایت بشرکافی است،اما بخش پایانی حدیث بر خلاف این پندار باطل قرآن وعترت را به‌عنوان دو حجت مستقل که در مدار تبیین دین کامل،یعنی دین قابل اعتماد وعمل به همبستگی دارند وهیچکدام از دیگری مستغنی نیستند،مطرح می سازد.

قرآن وعترت برای ارائه دین کامل وصالح برای اعتقاد وعمل دو ثقل متحدند و براساس حدیث ثقلین،عترت منهای قرآن عترت منهای عترت خواهد بود.وهمچنین قرآن منهای عترت،قرآن منهای قرآن خواهد بود،پس قرآن وعترت در ارائه دین جامع به منزله یک حجت الهی هستند. قرآن کتابی است که باطل درآن راه ندارد. اهل بیت عصمت وطهارت(ع) نیزبا توجه به دارا بودن مقام عصمت درسخن واعمال آنها باطل راه پیدانمی کند و خدای متعال ایشان را از هرگونه پلیدی پاک وپاکیزه گردانیده است.

بدین جهت قرآن وعترت درحق بودن یکی هستند ومیان حق وحق جدایی معنا ندارد.بنابراین تلاش شیطان وشیطان پرستان درجدایی میان قرآن وعترت ناکام بوده و خواهند بود،نتیجه این تلاش آن است که خود آنها از قرآن وعترت جدا شوند و آن که ازحق جدا شود بی شک در دام باطل خواهد افتاد.چرا که هر آنچه حق نباشد باطل است.

بنابراین آنانکه به دنبال سعادت و خوشبختی همراه با هدایت هستند،بی تردید گمشده خویش را باید دراین دو جستجو کنند،آن هم نه به صورت مجزا وجدا از هم،زیرا قرآن بدون عترت وعترت بدون قرآن،علاوه بر مهجوریت آن دو موجب گمراهی مردم نیز خواهد شد.ادامه دارد