از سده گذشته تاکنون، احزاب ایرانی فاقد کارآمدی لازم بودهاند که از جمله علل آن را میتوان مطلق بودن قدرت پادشاهان دانست. مطلق بودن قدرت که ویژگی تاریخی ساختار سیاسی ایران قبل ازسال 57بوده است، مانع اصلی شکلگیری کانون قدرت مستقل در جامعه ایرانی به شمار میرود. نبود امنیت ناشی از حکومت مستبدان و قدرتمندان نیز مخل شکلگیری نهادهای مدنی در طی تاریخ بوده است، از سویی مهاجرتها و تهاجمهای متعدد به کشور، بیثباتی و ناامنی جامعه را در پی داشته و به صورت مانعی در مسیر استمرار مدنیت و تکامل مداوم آن رخ نموده است.
همچنین حضور پررنگ ایلات و عشایر در تاریخ و سیاست ایران، همراه با فرهنگ سیاسی ایلاتی و عشیرهای، تأثیر عمدهای در ایجاد هرج و مرج داخلی و تضعیف وحدت و یکپارچگی ملی، به عنوان بستر لازم برای تحقق دموکراسی و نهادهای مدنی مانند احزاب، داشته است.
یکی دیگر از ریشههای تاریخی، موفق نبودن احزاب در ایران آن است که فرماسیون و ساختار اجتماعی در ایران کمتر در معرض تغییرات و تحولات زیربنایی قرار گرفته و در طی تاریخ زیربنا و شالوده اقتصادی ایران، دولتی بوده و دولت به صورت بزرگترین کارفرما عمل کرده است. از سویی، یکی دیگر از موانع تاریخی تحزب که همیشه جوامع سنّتی با آن روبرو بودهاند، درگیری پنهان و آشکار میان سنّت و تجدد است.
بر این اساس پذیرش تحزب، به عنوان نهادی مدرن در بخش سنّتی جامعه ایرانی با دشواریهایی همراه بوده است.
باید افزود که بدبینی و ناآگاهی عمومی نسبت به جایگاه احزاب هم مانع رشد تحزب در ایران شده است که از دلایل این بدبینیها میتوان به فقدان همسویی عملکرد احزاب با سنن، آداب و اعتقادات عمومی و مذهبی، وابستگی به اجانب و نظامهای مستبد داخلی، وجود بیصداقتی و شعارزدگی در عمل این تشکلها در طی تاریخ اشاره کرد.
همچنین کمتجربگی مردم و نهادها در تحقق مشارکت سیاسی فعّال، باعث ضعف پشتیبانی تاریخی از فعّالیت احزاب سیاسی امروز شده است. از تأثیرات انکارناپذیر جنگ و بحرانهای مشابه بر سیر تحزب و کامیابی یا ناکامی احزاب، نیز نباید غافل شد. به عنوان نمونه جنگ هشت ساله عراق علیه ایران بسیاری از فعّالیتهای سیاسی را کند کرد و عده زیادی از نیروهای فعّال سیاسی را درگیر حضور در جنگ علیه بیگانگان نمود